ماهیمون هی میخواست یه چیزی بهم بگه
تادهنشو وامیکرد آب میرفت تودهنش نمی تونست بگه
دست کردم تو آکواریوم درش آوردم.
شروع کرد ازخوشحالی بالا پایین پریدن.
دلم نمیومد دوباره بندازمش اون تو.اینقدر بالا پایین پرید خسته شد وخوابید.
دیدم بهترین موقع هست تاخوابه دوباره بندازمش تو آب.
الان چندساعته بیدارنشده یعنی فکرکنم بیدارشده دیده انداختمش اون تو قهرکرده وخودشو زده به خواب
این داستان رفتار بعضی از آدماست که کنارمونند.
دوسشون داریم ودوسمون دارند ولی مارونمی فهمند وفقط تودنیای خودشون دارند بهترین رفتاررو باما میکنند
چشمانم را به نابینایی میفروشم
شاید اوبتواند کسی راکه دوست دارد با آن ببیند
و من ..........
کسی را که دوست دارم بادیگری نبینم........
میدانم "ای یار" از جفای زندگی تباه وبی بارم
دسته دسته موهایم میریزند
چاره ای ندارم جز سر به خشت بگذارم
شما میبینید که تلخابه های سگی سرمیکشم و لخت به باد میزنم
اما " ای یار"روزگاری من پاک بودم معشوقه ای داشتم نیرومند تر از خودم
میدید که بد بودم وهمچنان دوستم داشت
همین که تنش را به من سپرد گفت:
همه دار وندارم همین است واز ان پس تن او تن من شد
اکنون اودیگر نیست
رفت ومن رهایش کردم..............
قصه از آنجاشروع شد
باخیال باتوبودن
دریک صبح پاییزی مه آلود
ومیان فرشی ازبرگ های زردوقرمز!
همراه باهق هق ابر
که میریخت روی چشمهایمان
و چه بی خیال بودند رهگذران بی تفاوت
سردوبی احساس...............
واماما
باخیال باهم بودن دست دردست هم به سوی فردا میرفتیم...........
یادت هست!!!
یادت هست سیب روبه من بخشیدی.....
لبخند را...عشق را....
گفتی باتوبمونم....گفتی ماکه باشیم درختمان شکوفه میکنه
شکوفه ها سیب میدن.یادت هست؟؟؟؟
بهار آمد شکوفه آمد سیب آمد.
تو نیومدی مانبودیم.
من نبودم پای درخت سیب.
تنها به انتظارموند؟؟؟!!بودم؟؟؟
من اومدم...موندم...ولی تو.........بهار دوباره خواهد آمد
چه باشی چه نه!!!!
ومن بادرخت سیب دوباره آغاز خواهم کرد.
شکفتن را..........
دمیدن را....عشق را....
تنهاییALONE
روزگاری در گوشه دفترم نوشته بودم
تنهایی رودوست دارم چون بی وفا نیست
تنهایی رادوست دارم چون تجربه اش کردم
تنهایی رادوست دارم چون عشق دروغین درآن نیست
تنهایی رادوست دارم چون درخلوت تنهاییم درانتظارخواهم گریست وهیچکس اشکهایم را نمیبیند
امااز روزی که باتو آشناشدم
ازتنهایی بیزارم چون یادآورروزهای تلخ بی تو بودن است
ازتنهایی بی زارم چون به تووابسته ام
از تنهایی بیزارم چون مرداب مرده تنم باتو جون میگیره
همیشه ....همه جا....درهرحال حضورت رادرقلبم حس میکردم پس بگذار باتو باشم
وعاشقانه درآغوش پرمهرتوبمیرم تا همیشه ماندگارباشم. پس برگردوتنهایم نگذار.............
صدبار اگر توبه شکستی بازای
ان که رفت به حرمت آنچه باخود بوردحق بازگشت ندارد.
رفتنش مردانه نبود.
لا اقل مردباش برنگرد.
رفتن تو پایان من نبود.
بلکه آغاز بی لیاقتی توبود.
سخت است فراموشت کنم
انگارکه ستاره می خندید
ومن غمگین اخرین وداع پرستورا می نگریستم
دلواپس
چون هوای سردپاییز
غم راچون رعددرخود می شکستم
ابری نمی بارید
من اما غمگین بودم..............
اگربادیگرانش بودمیلی
چرادست مرابشکست لیلی
توهرگزنازنین صادق نبودی
به فکراین دل عاشق نبود
دل پاکی که حکم کیمیاداشت
به تودادم ولی لایق نبودی
دل غم دیده درمانی ندارد
سرشوریده سامانی ندارد
اگرتودردعاشقی می کشیدی
توهم زهرجدایی رابه تلخی می چشیدی
اگر چون من به مرگ آرزوها می رسیدی
پشیمان می شدی ازاینکه عشق راآفریدی
تا وقتی که تو هستی
تالحظه ای که یادتودرخاطر من جاریست
من زنده ام.....................
ته دنیای بی توبودن است....!!
همانجاکه شایدفکرش را هم نمیکردم دوام بیارم!
ولی من ایستاده به اینجا رسیدم!
خوب تماشا کن!
دلم هم تنگ نشده!
یعنی دلم هم همانجاپیش توگذاشتم.............
توباش و دل من وهمه فریاد هایی که...................
هیچ کس معشوق توست
عاشق می خواست به سفربرود.روزهاوماه هابودکه چمدان
می بست.شب وروزوهفته هاراتامی کرودرچمدان می گذاشت.
مدام ماه هارمرتب می کردوروی هم می چیدوپی درپی سال هاراجمع می کرد ودر چمدانش اضافه می کرد.
او هرروزدرجیب های چمدانش شنبه ویک شنبه می ریخت وچه
قرن هایی راکه ته ته چمدانش جا داده بود.
عاشق بوده ایم قدری کناربگذار
به قدریک مشت
به قدریک لبخند
تافراموش نکنیم
عاشق بوده ایم و عاشق بمیریم
تاعاشق بمانیم
ان سوی خیال.........................
زندگی یک خیال نیست.............
زندگی یک سراب نیست.
می توان ان سوی زندگی
رادریک خیال وسراب دید............
می توان ان را
به زیبایی این خیال اراست
وپس ازان
شایدروزی تمامی ان
زیبایی هادرهم بشکنند.
زندگی حقیقتی است
به وسعت تمامی
لحظات دل انگیز
وبه یادماندنی.سحر
بچه ها امروز۳۰روز بود که داداشمو از دست دادم خیلی تنها شدم
داداشم فقط۲۴سالش بود خواهر ندارم ولی داداشم مثل خواهرم
بود خیلی زود از پیشم رفت نمیدونم بدون اون چیکار کنم خیلی
بده که عزیزت چیزیش نباشه ولی یه دفه صبح از خواب پاشی
اولین خبری که میفهمی خبر فوت عزیزت باشه خدا واسه کس
نخواد سال۹۰که خدا واسه من خیلی بد خواست نمیدونم کدوم گناه بزرگیو کرده بودم که اخریشم داداشمو ازم گرفت.
مهدی جونم خیلی دوست دارم اصلا باورم نمیشه که از پیشم رفتی.
خبر به دورترین نقطه جهان برسه
نخواست اون که به من برسه
شکنجه ازاین بیشتر که پیش چشم خودت
کسی روکه سهم تو است ازت بگیرن.............
خبر به دورترین نقطه جهان برسد
گلایه ای نکنی بغض خودتو بخوری
که هق....هق ..نکنی که مبادابه گوششون برسه
خداکنه که..................!نه نفرین نمیکنم که مبادا
به اونی که عاشقشم زیان برسه
خداکنه فقط این عشق از سرم بیوفته
لیلی تشنه تر شد
خداگفت:مادری بهانه عشق است بهانه سوختن توبی بهانه عاشقی توبیبهانه می سوزی.
لیلی گفت:پایان غصه ام زیادی غم انگیز است مرگ من مرگ مجنون پایان غصه ام رو عوض می کنی؟
خداگفت:پایان غصه ات اشک است .اشک دریاست.
دریاتشنگی است ومن تشنگی ام تشنگی واب. پایانی ازاین قشنگتر بلدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ولی کاش بودی تااشکام از شوق دیدارت سرازیر میشد..........
کاش بودی تاسر بر شانه های مهربانت میگذاشتم.................
میدانم که نمی دانی که بعداز تو دیگر قلبی واسه عاشق شدن ندارم..
کاش میدونستی که چه قدردوستت دارم وبیش از عشق برتو عاشقم..
میدانم که نمی دانی بدون تو دیگر بهانه ای نیست واسه زندگی جز انتظار امدنت..............
انتظار...................................................
شش حرف وچهار نقطه! کلمه کوتاهیه.اما معنیش روشاید سالها طول بکشه تابفهمی.............................
تواین کلمه کوچیک ده ها کلمه است که دل شیر میخواد!
تنهایی وچشم براه بودن وغم وغصه ونااميدي و شكنجه روهي و دلتنگي و صبوري واشك بي صداو هق هق شبونه وافسردگي وپشيموني و بي خبري و دلواپسي و............................
کاش میفهمیدی که چغدر دوست دارم شاید تنهام نمیگذاشتی کاش توام یکم دوستم داشتی ..............